آمد بهار خرم و آمد رسول یار مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ مگذار شاهدان چمن را در انتظار اندر چمن ز غیب غریبان رسیدهاند رو رو که قاعدست که القادم یزار گل از پی قدوم تو در گلشن…
آمد بهار خرم و آمد رسول یار
مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار
ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
اندر چمن ز غیب غریبان رسیدهاند
رو رو که قاعدست که القادم یزار
گل از پی قدوم تو در گلشن آمدست
خار از پی لقای تو گشتست خوش عذار
ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو
سر تا به سر زبان شد بر طرف جویبار
غنچه گره گره شد و لطفت گره گشاست
از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار
گویی قیامتست که برکرد سر ز خاک
پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار
تخمی که مرده بود کنون یافت زندگی
رازی که خاک داشت کنون گشت آشکار
شاخی که میوه داشت همینازد از نشاط
بیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار
آخر چنین شوند درختان روح نیز
پیدا شود درخت نکوشاخ بختیار
مولوی
اطلاع رسانی دکتر جمشید جعفرپور...
ما را در سایت اطلاع رسانی دکتر جمشید جعفرپور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : رضا رضوی drjafarpour بازدید : 236 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 12:43